من چقد خوشبختم که به او دل دادم
بی هراس و تردید ، باورش می دارم
چه دلی داشت ز من ، نتوان باور کرد
گله هایی می کرد که توانم کم کرد
دوری چند روزه ، چقدر آزارش داد
که غریب و آشنا ، نام مجنونش داد
آن همه شادابی ، از وجودش دست شست
نا امیدی و درد ، روح او را آشفت
سایت سرگرمی و تفریحی فانی هادات کام
گفت که من چون آبم ، او وجودش تشنگی
حس و حال عشق او ، آخر آشفتگی
یعنی او تا این حد به دل من دل بست
که به روی هر کس راه عشقش را بست
حاصل این دوری ، باور قلبم بود
قلب پر دردی که ، در برش سخت آسود
سایر اشعار زیبا در ادامــه مطلب
کبر مزمن
.
من مانده ام این خاطره ها را چه کسی
در قاب دلت نشانده ، مثل قفسی
.
زندانی آن شدی شبی بهت آور
آلوده ی این سکوت بی هم نفسی
.
درگیر شدی به آرزویی مبهم
افسون شده ی نگاه ترد هوسی
.
آغشته شدی شبی به کبری مزمن
از قصه ی نمرودبخوان تا مگسی
.
آزرده وبی حاصل وتنها که شدی
فریاد نزن که نیست فریادرسی
.
.
.
.
.
عشق نامه
.
از جمله ی عشق واژه میگیرد عشق
از ساقیِ عشق باده میگیرد عشق
.
لب از لبِ عشق گیر و آرام بگیر
ناگه ز رُخَت زبانه میگیرد عشق
.
صد بار تو را اگر چه تعمید دهند
بی عشق تو را بهانه میگیرد عشق
.
درمکتبِ عشق مشقِ ما نیست جزاین
کز عشق فقط جوانه میگیرد عشق
.
دشوار رسی اگر چه بر درگهِ عشق
برخیز، که بر تو ساده میگیردعشق
.
آنقدر شوم به عشق در مسلخِ عشق
تا پیش کشم هر انچه میگیرد عشق
.
آنگه که گرفت خوشدلم یاد کنید
چون عشق ز قلبِ خسته میگیرد عشق